دلکده

جهان جایی ندارد گر توانی در دلی جا کن

دلکده

جهان جایی ندارد گر توانی در دلی جا کن

قمار عشق

 چون هر دو او را دوست داشتیم قرار گذاشتیم به خاطر او قاب بازی کنیم تا هرکس ببازد دل از مهرش بر گیرد .

بازی یر هیجانی بود وهمه دختران آشنا که شاهد بودند مدت ها داستان آنرا همه جا باز گفتند. اول او نشان کیکلوب-آورد که از بازی های برنده بود. اما من نشان سولون آوردم که از آن برنده تر بود. بعد او نشان کالیبوس- آورد. فریاد از همه برخاست زیرا  من دیگر جز یک امید برای بردن نداشتم.

رنگم یریده بود ودلم سخت می طیید .با دست لرزان قاب را چرخاندم وبر زمین افکندم . نشان آفرودیته- آمد. همه فریاد زدند :-چه اقبالی  بیلی تیس محبوب تو تنها مال تو  است!

اما چون رنگ یریده و اندام لرزان رقیب خود را دیدم  سر در گوشش نهادم  وآهسته بدو  گفتم: گریه مکن! از خودش خواهیم یرسید که کدام را بیشتر دوست دارد.!

(- بی لیتیس شاعره یونانی 600 قبل از میلاد)

نظرات 1 + ارسال نظر
احسان پنج‌شنبه 11 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 11:07 ب.ظ http://www.eye-tea.com/myShutdown/

خیلی قشنگ بود

موفق باشی...همیشه، همه جا!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد